جوان آنلاین: پژوهشی که در این مجال از ویژگیهای آن سخن میرود، سعی دارد که تلاش پهلوی ستایان در دوره حاضر را به عیار نقد بسپارد. این اثر گذشته از تمامی منابع به «برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها» توجهی ویژه مبذول داشته است. تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی در اشارت به سرفصلهای این کتاب نکات پی آمده را مورد اشاره قرار داده است:
«بحرانهای طبیعی پس از هر انقلاب و دشواریهای اجرای جمهوریت مبتنی بر اسلام در عصر غلبه سکولاریسم بر همه اندیشهها و فلسفههای سیاسی و حاکمیتهای مدرن و نیز مخالفت و مقابله نظام سلطه با گفتمان انقلاب، مشکلات و سختیهایی برای کشور به بار آورد، اما نظام مولود انقلاب توانست در طول بیش از چهار دهه گذشته این بحرانها را پشتسر گذاشته و با تأمین وجوه مهمی از اقتدار ملی، چهرهای مقتدرانه و عزتمندانه از ایران مستقل را در برابر نظام سلطه به نمایش بگذارد. در روند تحولات پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی از بازماندگان رژیم پهلوی و غربگرایان همسو با آن رژیم نیز برخی از مخالفان بعدی نظام در رویکردی کاملاً سیاسی و غیرعلمی به توجیه و ستایش رژیمی میپردازند که همه اقشار مردم ایران پس از ۵۷ سال مشاهده و لمس کارنامه آن وجودش را منافی و برخلاف عزت و اقتدار و استقلال و هویت تاریخی خود دانسته و در یک اجماع بیمانند آن را به تاریخ سپردند. نوشته حاضر در دو بخش به اختصار به نقد رویکرد یاد شده میپردازد. در بخش نخست، ابتدا با مروری جریانشناسانه بر تحولات قبل و بعد از انقلاب اسلامی و با تحلیل چگونگی شکلگیری آرایش جریانهای سیاسی در مرحله پس از پیروزی انقلاب از منظر جامعهشناختی سیاسی به بررسی خاستگاه، انگیزه و ماهیت جریان پهلویستایی و تضادها و تناقضهای دیدگاه آن بحرانها و چالشهایی که این جریان از نظر علمی برای توجیه مشروعیت و کارآمدی و سقوط رژیم پهلوی با آن روبهروست، پرداخته شده است. در بخش دوم، محورهای مهمی از دیدگاه و ادعاهای پهلویستایان درباره ماهیت کودتای سوم اسفند پیدایش سلسله پهلوی رضاخان و ایجاد دولت مقتدر مرکزی، تشکیل ارتش نوین، تأمین امنیت، حذف عوامل محلی سنتی انگلیس، نقش انگلیسیها و ... که در کتاب ایران برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها نوشته دکتر سیروس غنی مطرح شده، مورد بررسی و نقد قرار گرفت. کتاب غنی اگر چه مطالب مفیدی به خواننده ارائه میکند، اما برای توجیه روی کار آمدن رضاخان و اقدامات او تاریخ و اوضاع ایران در آستانه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا تأسیس سلسله پهلوی در سال ۱۳۰۴ را با رویکردی جانبدارانه برساخته و واژگونه کرده است، به گونهای که ایرادهای علمی و تاریخی و روششناسانه متعددی بر آن وارد است. کتاب پهلویستایی واژگونهنماییها و ناراستیهای دیدگاه یاد شده را با استدلال روشن کرده و نشان داده است که پهلویستایی، صرفاً رویکردی ایدئولوژیک و کنشی انفعالی و سیاسیکارانه برای مقابله با نظام سیاسی مولود انقلاب بوده و نسبتی با واقعیتها و دادههای تاریخ ندارد و هرجا لازم بداند، آنها را در پیش پای اهداف سیاسی خود ذبح میکند. انتخاب نوشته غنی برای نقد از آن رو بود که این اثر تقریباً اولین کتابی بود که برای توجیه رضاشاه وارد ادبیات سیاسی و تاریخی معاصر شد و بعدها الگوی اولیه و مستند و مقتَبَس پهلویستایان و رضاشاه پردازانی قرار گرفت که خود بنیه و مایه علمی کافی نداشتند. پس نقد کتاب یاد شده، نقد یک جریان و پاسخ به همه تکرارکنندگان دادهها و استدلالهای آن جریان است....»